ماهان جون منماهان جون من، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

ماهان دنیای مامان و بابا

اولین مسافرت با پسر جیگر

1395/3/19 12:11
نویسنده : مامان زهرا
92 بازدید
اشتراک گذاری

سال 94 هم کم کمک داشت بار و بندیلشو میبست که بره و برای ما مثل همیشه یه کوله بار خاطره به جا بزاره.

اما کوله بار خاطراتی که سال 94 برای من گذاشت از همه سالهای دیگه قشنگتر و دوست داشتنی تر بود.

بهترین تجربه زندیگمو این سال به من هدیه داده بود و حالا داشت میرفت و علاوه بر اون همه خاطرات قشنگ برای من یه هدیه خیلی قشنگم گذاشت و اون یه فرشته کوچولوی ناز نازی بود.جشن

در تکاپوی تدارکات برای سال جدید بودیم.مامان جون و بابا جون به همراه خاله بزرگا(منظورم خاله های خودمه که خاله بزرگای تو میشنخندونک) و خاله ازاده برنامه ریزی کرده بودن که برای تعطیلات عید برن شمال ویلای خاله.

ما تصمیم نداشتیم که بریم چون تو هنوز خیلی کوچولو بودی و من میترسیدم که اذیت بشی.ولی بابا جون پاشو کرد تو یه کفش که الا و لله باید زهرا هم بیاد وگرنه ما هم نمیریم.راضیقربونش برم که اینقدر دل مهربونی داره.

خلاصه این شد که ما هم راهی شدیم و همگی با هم در معیت تربچه کوچولو پیش به سوی شمالعینکقوی

این اولین مسافرت با تربچه بود و الحق که خیلی پسر اقایی بودی و بر خلاف چیزی که فکر میکردم اصلا مامانی رو اذیت نکردی.قربون پسر نازم بشم که اینقده فهمیده هستیمحبت

لحظه تحویل سال همه ما که نزدیک به سی نفر میشدیم تو ویلای خاله دو هم جمع بودیم و با تحویل سال روبوسی کردیم و عیدو تبریک گفتیم.بوس

امسال اولین سالی بود که من با یه تیکه از وجودم که بیرون از بدنم و تو بغلم بود لحظه سال تحویل رو میگذروندم و هزاران بار از خدا ممنونم.فرشته

خلاصه ما تا روز چهارم عید شمال بودیم و کلی خوشی کردیمخندونک

روز چهارم راه افتادیم به سمت تهران و دو روز هم تهران خونه عمه مهین موندیم.

روز هفتم عید هم مسافرت به پایان رسد و ما برگشتیم خونه.و به من و گوگولچه کلی خوش گذشت.بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)